سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ : علی
صفحه نخست ایمیل آرشیو

درباره



منوی وبلاگ


لوگوی وبلاگ من






نوشته های پیشین


آرشیو


پیوندهای روزانه


پیوندها


لوگوی دوستان



موسیقی وبلاگ


فهرست موضوعی


جستجو در وبلاگ


بازدیدهای وبلاگ


اشتراک در خبرنامه

HOME

اتفاقات سیاسی اخیر به هیچ وجه دور نمای خوبی از اوضاع در کشور نشان نمی دهد مگر در آینده ی نزدیک شاهد اصلاحاتی خاص باشیم.بدون مقدمه باید بگم اوضاع فعلی سیاسی انتخابتی کشور دقیقا با همین مشخصات، نقطه آغاز جدایی های آشکار اصلاح طلبان در 4 سال پیش رو یادآوری می کنه.بله انتخابات مجلس هفتم.چهارسال پیش در همچین زمانی، ردصلاحیت های گسترده و غیر قابل قبولِ بهترین گزینه های نمایندگی مجلس در کشور باعث سردرگمی اصلاح طلبان شد .
جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین خواستار تعویق انتخابات و در غیر آنصورت تحریم انتخابات شدند.طیف آقای کروبی خواستار اعتراض، لابی با بزرگان نظام و شورای نگهبان و در نتیجه برگزاری در موعد مقرر انتخابات شدند. دولت دکترخاتمی نیز در وسط بلاتکلیف ماند.
در دیدار با مقام رهبری، تعویق را نپذیرفت و بر برگزاری انتخابات تاکید کرد. دولت خاتمی و طیف کروبی به صحبت های رهبری تمکین کردند اما جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب مسئله ی رد صلاحیت ها را قبول نکردند. حوادث و مخالفت های زیادی از جمله استعفای دسته جمعی استانداران وابسته به طیف اول(مجاهدین و مشارکت) اتفاق افتاد اما سرانجام انتخابات برگزار شد و طیف اول انتخابات را تحریم کرد و نتایج را نپذیرفتندو این نقطه آغازی شد بر انشعابات جبهه اصلاحات و تا زمان انتخابات ریاست جمهوری ادامه پیدا کرد.
در نتیجه برگزاری این انتخابات، مجلس بسیار ضعیف هفتم با پشتوانه بسیار کم رای مردم تشکیل شد. این مجلس عملآ به جمهوری بودن نظام خدشه بزرگی وارد کرد.و بیشتر به یک مجلس ناکارامد شبیه بود تا به مجلسی مقتدرو ناظر همچون مجلس اصلاحاتی دوره ی ششم...
از تاریخ بیرون بیاییم اما امروز هم اوضاع مشابهی به وجود آمده. از 255 کرسی تنها امکان رقابت در کمتر از یک سوم برای منتقدین دولت وجود دارد. بسیاری از شرافتمندان ومعتمدین ملت در جبهه اصلاحات توسط جناح حاکم ردصلاحیت شده اند و این جمعیت هم هیچگونه سنگری برای دفاع از خود ندارند.ردصلاحیت هایی گسترده و در بسیاری از موارد غیر قابل قبول که عرصه ی حضور را بر جناح اصلاح طلب سخت کرد و شرایطی بهتراز پیش را برای جناح مقابل طیف اصلاحات مهیا ساخت.اما سازندگان این سناریو شاید مردم آگاه و روشنفکر را به خوبی مدنظر نگرفتند که اینان همان حماسه سازانی هستند که در سخت ترین شرایط به کمک برخواسته و موجب شکل گرفتن آنچه میشوند که انتظار نبوده است.
و حال جدال تحریم انتخابات و یا شرکت در آن باز در مقابل یکدیگر در اذهان قرار گرفته اند که در حوزه های انتخاباتی که عملا عرصه ی رقابتی وجود ندارد و شخص راه یافته مورد نظر به مجلس هشتم با توجه به رد صلاحیت ها مشخص ست چه لزومی دارد؟اما اگر شرکت نکند همانند مجلس قبل فرصت ها را از دست می دهند و طرفداران جریان حاکم کرسی های مجلس را به دست خواهند گرفت و همچون مجلس هفتم شاهد مجلسی گوش به زنگ و ضعیف خواهیم بود و این یعنی جریان حاکم حداقل تا حدود 5 سال دیگر میتواند فعالیت کندو شرایطی که امروزه در کشور و بر سر مردم می آید بر جای خود باقی بمانند و این یک فاجعه بزرگ برای کشور محسوب می شود.

اما من راه حل تحریم را مفید نمی دانم به چند دلیل:
1_ یکبار تجربه شده و جواب نداده. چرا که نتیجه ی تحریم انتخابات باعث شد که شاهد شکل گرفتن مواردی شدیم که نباید شکل میگرفت.
2_ مگر از دل همین مجلس هفتم ، شخصیت های مستقل و اصلاح طلبی بیرون نیامدند که توانستند جلوی دولت فعلی قد علم کنند و جلوی بعضی از انحرافات را بگیرند. پس چرا دوباره از این نعمت هر چند کوچک استفاده نکنیم؟ یادتون باشه تنها کسانی که توی مجلس ملی جلوی رضاخان ایستادند مصدق و مدرس بودن.
3_ مرحله بعد از تحریم، حرکت های مسلحانه خشن و نهایتا تظاهرات و انقلاب خواهد بود. ولی ملت اصلاح طلب که دلبستگی آنان به امام راحل (ره) مشخص شده ، برای حفظ این نظام یادگار امام خمینی نباید گزینه تحریم را انتخاب کنند.
4_ در صورت تحریم علاوه بر تشکیل مجلس ضعیف که اوضاع داخلی را به هم خواهد ریخت، به بیگانگان اجازه فشار مضاعف به کشورمان را در زمینه های گوناگون به دلیل عدم شرکت مردم خواهیم داد و این از شرافت ایرانی اسلامی ما به دور خواهد بود.



علی ::: جمعه 86/12/17::: ساعت 12:0 صبح::: نظرات دیگران: نظر
کلمات کلیدی::

امشب از پشت پنجره تردید ، سیاهی مردمان سفید پوش را دیدم ؛ مردمی هوسران که به نام عشق بر هوس خود پوشش عاشقی بر تن کرده اند ؛ مردمی که بر روی سیاهی دل خود حریر روشنائی کشیده اند ؛ مردمانی جاهل که به نام صداقت سبدی از دورویی بر دست دارند ؛ و انسانهایی که صبح آفتابی را به شب ابری ترجیح داده و با کلمات فریبنده خود دیگران را خواب کرده و در دل برای خود ، بیداری را به ارمغان می آورند ؛ آدمهای که این دنیای فانی را باور کرده و زبان کلامشان تلخ و گزنده است ؛ مردمی که شب را باور کرده و ز یاد برده اند که روزی سپیده راستی از راه خواهد رسید،هر چند این گمراهی طولانی باشد...



نازنین ::: سه شنبه 86/12/14::: ساعت 11:26 عصر::: نظرات دیگران: نظر
کلمات کلیدی::

ما ناشادترین مردمان جهانیم. شادی به مفهوم واقعی آن یعنی شادی روحی و باطنی که در زندگی ما تهی از معنا است. نه آن شادی‌های سطحی و گذرا که جز تسکینی مقطعی نیست، بلکه شادی واقعی و پایدار که در آن لذت روح و جان باشد و آدم‌ها را سرشار از مهر به یکدیگر و انرژی کند. در سرزمین مولانا و حافظ و سعدی و خیام هستیم که لُب کلام‌شان رسیدن به شادی و شادکامی است. ما در سرزمینی هستیم که پیام حکیمان و عرفایش نه سوگ و عزا که شادی در وصل معشوق است. اما دریغ که شعرها این روزها به کار تفأل و استخاره می‌آیند یا عروسک‌بازی و نه وصال معشوق!
در عزای مردگان‌مان صیحه می‌زنیم، ضجه می‌کنیم، جیغ می‌کشیم، بر سر می‌زنیم ،شیون می‌کنیم ، سوگواری می‌کنیم، به عزا می‌نشینیم و انبوه مراسم مردگان را داریم اما مذهب ما می‌گوید پیش خدا می‌رویم که سراسر مهر و آرامش است و عجبا اینان ! و عجبا که مرگ در چنین جامعه‌ای چقدر دشوار و جانکاه است . گورستان‌هایمان تیره و تاریک و هراس‌آور در هجوم رنگ‌های تیره و خاکستری است. به مرگ و معاد معتقدیم ولی با اعتقادات متناقض ، از مرگ آنقدر چهره‌ی هراس‌آور و منفوری ساخته‌ایم که انگار هیچگاه گذار پوست‌مان به دباغ‌خانه مرگ نخواهد افتاد.
ما ناشادترین مردمان جهانیم.چون شهرهایمان،لباس‌هایمان ، همه چیزمان را تیره و تار کرده‌‌ایم. رنگ پیش ما مرده است. حتی رنگ را از لباسهای محلی‌‌مان که مظهر انس انسان با طبیعت است گرفته‌ایم. ما سبز نیستیم. حتی زرد هم نیستیم. حتی سیاه هم نیسیتم. هیچیم هیچ! ما دچار هیچ‌رنگی شده‌ایم چون هیچ رنگی شادمان نمی‌کند. از هیچ رنگی لذت نمی‌بریم.
ما ناشادترین مردمان جهانیم. چون غم نان، حتی دانایان را گرفتار خود کرده و اول و آخر کلام بیشتر ما رنج اقتصادی است. بیشتر مردم آن‌چنان هراس آینده دارند که فرصت تفکر درباره چرایی زندگی خود را ندارند!
هستند کسانی که مثل تمام طول تاریخ به ضعفا زور می‌گویند و ملتیان در حال جنگ با یکدیگر! خودمان دست به دست هم داده و زندگی را به کام یکدیگر تلخ کرده‌ایم.شادی از جامعه ما گرفته شده است. شادی را در ذهن یکایکمان کشته‌اند. جوانان به الکل و مخدر پناه می‌برند و پنهان باده می‌خورند که تعزیر نشوند. شادی راستین از آنان گرفته شده است. همه در حال گریز از خود و فراموشی هستند.
هر چه داشته باشیم باز هم ناشادیم. میلیون‌ها نفر در جهان در فقر اما شاد زندگی می‌کنند. میلیون‌ها هندو با تنها لباسی برای بیشتر عمرشان زندگی می‌کنند اما شاد می‌میرند. ولی در کنار ما هستند دنیادوستان و تنگ‌چشمانی  که تا خاک گور چشم‌شان را پر نسازد، در حرص و جوش و ولع و طمع هستند و دنیا را جز برای خود نمی‌خواهند.
ما ناشادترین مردمان جهانیم. چراکه اکثر ما در دیپرشن(depression) و افسردگی به سرمی‌برند. بیشتر ما بیماریم. افسرده‌ایم. خودآزار و دیگرآزاریم. لجوج و کینه‌توز و حسودیم.بسیاری از ما سرشار از کینه و نفرت و بدبینی و تهمت و بهتان و افترا نسبت به دیگران هستیم. چاپلوس و دروغگو و سطحی‌نگر و خودخواه هستیم.آیا بیشتر ما همان ایرانی مفلوک دوران قاجار نیستیم که خـِرت و پرت‌های مدرن به خودمان اضافه کرده‌ایم؟ امروزی شده‌ایم اما دیروزی هستیم.هرچند که تمامی این مطالب تنها یک روی سکه ست اما چگونه می‌توان برای ما ، ما ناشادترین مردم جهان، شادی را با معنای واقعی و پایدار تعریف کرد؟


علی ::: یکشنبه 86/12/12::: ساعت 12:18 صبح::: نظرات دیگران: نظر
کلمات کلیدی::

حضرت علی(ع) می فرماید: «من عاشق زندگی ام و بیزار از دنیا!» از ایشان پرسیدند: مگر بین زندگی و دنیا چه فرقی است؟ فرمود: «دنیا حرکت بر بستر خور و خواب و خشم و شهوت است و زندگی ،نگریستن در چشم کودک یتیمی است که از پس پرده ی شوق تو را می نگرد» زندگی را به تمامی زندگی کن، در دنیا زندگی کن بی آنکه جزئی از آن باشی. همچون نیلوفری باش در آب، زندگی در آب بدون تماس با آب! زندگی به موسیقی نزدیکتر است تا به ریاضیات...ریاضیات وابسته به ذهن اند، و زندگی در ضربان قلبت ابراز وجود می کند!نمی توانیم گذشته را تغییر بدهیم ،تنها باید خاطرات شیرین را به یاد سپاریم و لغزش های گذشته را توشه ی راه خردسازیم ، نمی توانیم آینده را پیش بینی کنیم ،تنها باید امیدوار باشیم و خواهان هر آنچه که نکوست ،و باور کنیم که چنین خواهد شد. اگر بتوانیم از شکستن یک دل جلوگیری کنیم ، زندگیمان بیهوده نخواهد بود ...اگر بتوانیم یک زندگی را از درد تهی و یارنجی را فرو نشانیم ، اگر بتوانیم پرنده ی مجروحی را کمک کنیم تا دوباره به لانه بازگردد ،زندگیمان بیهوده نخواهدبود . زندگی یک سفر است ،و تو آن مسافری باش که در هر گامش ، ترنم خوش لحظه ها جاریست ... با دم زدن در هوای گذشته و نگرانی فرداهای نیامده ، زندگی را مگذار که از لابلای انگشتانت فرو لغزد و آسان هدر رود. رویاهایت را فرو مگذار که بی آنان زندگانی را امیدی نیست و بی امید ،زندگانی را آهنگی نیست. زندگی سخت ساده است! خطر کن ، وارد بازی شو ، چه چیزی از دست می دهی؟ با دستهای تهی آمده ایم و با دستهای تهی خواهیم رفت، نه! چیزی نیست که از دست بدهیم، پس هر لحظه را به گونه ای زندگی کن که گویی واپسین لحظه است ، و کسی چه میداند؟ شاید آخرین لحظه باشد...

زرین ::: پنج شنبه 86/12/9::: ساعت 10:34 عصر::: نظرات دیگران: نظر
کلمات کلیدی::

شرمنده از خود نیستم گر چو مسیحا
آنجا که فریاد از جگر باید کشیدن
من، با صبوری، بر جگر دندان فشردم
اما اگر پیکار با نابخردان را
شمشیر باید می‌گرفتم
بر من نگیری، من به راه مهر رفتم
در چشم من، شمشیر در مشت
یعنی کسی را می توان کشت!
در راه باریکی که از آن می‌گذشتم
تاریکی بی‌دانشی بیداد می‌کرد
ایمان به انسان، شبچراغ راه من بود
شمشیر دست اهرمن بود
تنها سلاح من درین میدان سخن بود
شب های بی‌پایان نخفتم
پیغام انسان را به انسان بازگفتم
حرفم نسیمی از دیار آشتی بود

فریدون مشیری - نسیمی از دیار آشتی

آن هنگام که ما بوق در کرنا می‏کنیم و فریاد از طراحی تانک و زره‏پوش و قایق و هواپیمای رادارگریز توسط متخصصان کشورمان می‏کنیم، غافل می‏شویم از فروش میلیارد‏ها دلاری تسلیحات توسط آمریکا (این شیطان بزرگ) به کشورهای عربی... آن‏هم با یک ترس ظاهری... و ما چه بچه‏گانه خود و ملت خویش را گول زده و به خود می‏بالیم و خود را بادِ بادکنکی می‏کنیم.
می‏آییم آمار طلاق و فحشا و قتل و غارت آمریکا را اعلام می‏کنیم، اما نمی‏گوییم ما سومین آمار طلاق را در جهان داریم!
می‏آییم از حقوق بشر می‏گوییم اما نمی‏گوییم که دانشجوی ما به خاطر چند خط‏‏ نوشته‏ در نشریه‏اش تعلیق می‏خورد!
می‏آییم اقتصاد آمریکا را نقد می‏کنیم و از آن به عنوان کشوری بحران زده نام می‏بریم غافل از اقتصاد 13000میلیارد دلاری آن!
می‏آییم آمریکا را نقد می‏کنیم چون کودکی دبستانی که استاد دانشگاهی را نقد کند... نمی‏خواهم او را تمجید کنم بلکه می‏خواهم بگویم که درست نیست چشم بسته و کورکورانه غرب نقد کنیم .
ما حتی جایگاه بین‏اللملی مستحمکی نداریم ، دیپلماسی جهان توسط آمریکا در حال رقم خوردن است ، حتی کشورهای روسیه و چین که بزرگترین حامیان ما -آن هم به دلیل سود بالا و سو استفاده اقتصادی به بهانه‏ی تحریم- هستند از وتوی قطعنامه‏های تحریمی سر باز زدند. 140رای موافق به ضرر ایران نشان از حضور ضعیف دموکراتیک جهانی و قدرت و نفود آمریکاست ...
بیاییم درست و منطقی به جهانی در حال پیشرفت نگاه کنیم و روابط جهانی را اینقدر ساده نبینیم تا بازیچه سیاست‏مداران نباشیم ...



آسمان ::: دوشنبه 86/12/6::: ساعت 12:52 صبح::: نظرات دیگران: نظر
کلمات کلیدی::

در  تنهایی های خود آن زمانی که با خود  خودم تنها می شوم ؛ زمانیکه با خود خود طر ف می شوم و اعمال و رفتارم را قضاوت می کنم از خود شرمنده می شوم ، از خودی که دم از محبت و دوستی  زده و  خیر و صلاح دیگران را می خواهد اما در عمل چون شاپرکی از فرو رفتن خار در دستان مرد باغبان خرسند  می شوم ؛ و در ظاهر برای باغبان پیر باغچه دلسوزی می کنم ؛ بارها برای همبازی بچگی ام دعای خیر کرده اما از شنیدن موفقیت هایش غمگین می شوم ...
در دعاهایم از خطاها و بدیهای دیگران در حق خود می گذرم و برایشان بهترین ها را آرزو می کنم اما در عمل زمانی که گره ای از مشکلاتشان گشوده می شود اخم هایم در هم گره می خورد و با شنیدن زخم خوردن دلشان در باطن دلشادم ...
مگر  نه اینکه از خطاهایشان گذشته ام ؛ مگر نه اینکه برای هم نوع خود دلسوزم ،پس چرا از شادی هایشان شاد و با غمهایشان غمگین نمی شوم ...
چرا چر ا چرا؟
کاش دلیلش را می دانستم ؛ اما نه دلیلش را خوب می دانم ...
برای این است که از ته دل بدیهایشان را فراموش نکرده ام
با خلوص نیت برایشان دعا نمی کنم
با صداقت برایشان دل نمی سوزانم
زمانیکه  دل  زخمی و پر از نفرت باشد نه صداقتی در اعمالش هست و نه گذشتی در رفتارش...
اما من که آنها را بخشیده ام حتی برایشان دعا نیز کرده ام پس باز چرا ؟؟
به قلب خود رجوع می کنم  و جواب سوالاتم را می خواهم یه دلیل محکم ؛
چون خود را بهترین و کامل ترین می دانم و خود را مستحق تمامی خوبیها و کامل ترین ها می دانم ...
زمانیکه آدمی دچار غرور می شود که خود را کامل ترین بداند و زمانی دچار گمراهی می شود  که خود را داناترین بداند ؛ زمانی از خود دور می شود که خود را بهترین بداند...
زمانی که خدا را ز یاد ببرد و این دنیا و هر آن چه  که در این دنیا اتفاق می افتد را شانس و اقبال  و تلاش خود بداند...
زمانی  که حس می کنم با شکست دیگری من دلشاد می شوم یعنی از خدای خود دور شده ام و خداوند را آنطور که ادعا می کنم نشناخته ام
خدایی که مظهر مهربانی و بخشش است...
خدایی که از صفات بارزش بخشش بندگانش بی هیچ چشم داشتی است ، خدایی که می بخشد و محبت می کند...
اگر می خواهم در این تنهایی هایم خود واقعی ام را بازیابم ابتدا باید بخشش و مهربانی خداوند را بشناسم نه با حر ف بلکه در عمل و از او بیاموزم بخشندگی و مهربانی را ...



نازنین ::: پنج شنبه 86/12/2::: ساعت 2:21 عصر::: نظرات دیگران: نظر
کلمات کلیدی::

موسی مندلسون ، پدر بزرگ آهنگساز شهیر آلمانی ، انسانی زشت و عجیب الخلقه بود. قدّی بسیار کوتاه و قوزی بد شکل بر پشت داشت .موسی روزی در هامبورگ با تاجری آشنا شد که دختری بسیار خوب و زیبا به نام فرومتژه داشت. موسی عاشق آن دختر شد ، ولی فرمتژه از ظاهر و هیکل بدقواره او منزجر بود.
زمانی که قرار شد موسی به شهر خود بازگردد ، آخرین شجاعتش را به کار گرفت و به اتاق دختر رفت و از آخرین فرصت برای گفتگو با او استفاده کرد. دختر حقیقتاً از زیبایی به فرشته ها شباهت داشت ، ولی ابداً به او نگاه نکرد و قلب موسی از اندوه به درد آمد. موسی پس از آن که تلاش فراوان کرد تا صحبت کند، با شرمساری پرسید :- آیا می دانید که عقد ازدواج انسانها در آسمان بسته می شود ؟ دختر در حالی که هنوز به کف اتاق نگاه می کرد گفت : - بله، شما چه عقیده ای دارید؟
- من معتقدم که خداوند در لحظه تولد هر پسری مقرر می کند که او با کدام دختر ازدواج کند. هنگامی که من به دنیا آمدم، عروس آینده ام را به من نشان دادند ، ولی خداوند به من گفت : همسر تو گوژپشت خواهد بود .
درست همان جا و همان موقع من از ته دل فریاد برآوردم و گفتم : خداوندا ! گوژپشت بودن برای یک زن فاجعه است . لطفاً آن قوز را به من بده و هر چی زیبایی است به او عطا کن . فرومتژه سرش را بلند کرد و به او نگریست و از تصور چنین واقعه ای بر خود لرزید .
او سالهای سال همسر فداکار موسی مندلسون بود .



علی ::: جمعه 86/11/26::: ساعت 10:54 صبح::: نظرات دیگران: نظر
کلمات کلیدی::

والنتاین:در قرن سوم میلادی شخصی به نام کلودیوس بر روم حکومت می کرد. او ارتش بزرگی داشت وعلاقه زیادی نیز به کشور گشایی داشت و از تمام مردان خواسته بود که داوطلب نبرد در جنگ شوند، اما کسی این کار را نکرد چون همه به همسر و خانواده خود علاقه مند بودند . کلودیوس عصبانی شد و فکر عجیبی به سرش زد، فکر کرد اگر مردان را از ازدواج کردن باز دارد دیگر دلبسته نخواهند شد و همه به ارتش او خواهند پیوست . پس کلودیوس ازدواج را در کشورش غیر قانونی و ممنوع کرد. در این میان کشیشی به نام سنت والنتاین بود که مانند بقیه مردم با این قانون مخالف بود اوتصمیم گرفت زوج های جوان را مخفیانه و با یک جشن کوچک به هم برساند. یک اتاق کوچک یک شمع و عروس و داماد و والنتین و مراسمی که در نجوا برگزار می شد. تا این که یک شب آنها متوجه صدای پای سربازان نشدند ... بله والنتاین به زندان افتاد و قرار شد محاکمه شود اما مردم دسته دسته به ملاقات او می رفتند تا بگویند که آنها نیز مانند او به عشق ایمان دارند. یکی از ملاقات کنندگان همیشگی والنتاین دختر نگهبان زندان بود که توانسته بود هر روز با اجازه پدرش به دیدار او برود آنها گاه تا ساعت ها با هم صحبت می کردند.تا اینکه روز 14 فوریه سال 269 میلادی حکم والنتاین صادر و او محکوم به مرگ شد. او با نامه کوتاهی از دختری که هر روز به ملاقاتش می رفت خداحافظی کرد ...
و چون اسمش والنتاین بود، در آخر نامه نوشت "از طرف والنتاین تو" (From your Valentine)...
اگر چه حقیقت وجودی والنتاین در پرده ای از ابهام فرو رفته است ، اما در تمامی افسانه ها شاهد هستیم که والنتاین پیکره و در حقیقت نمادی از همدلی ، دلسوزی و از همه مهمتر عشق است ...
پس از آن به مرور نام والنتاین توسط مردانی که میخواستند عشق خود را به معشوقشان ابراز کنند بکار برده شد. امروزه روز والنتاین جزو روزهای اصلی جشن در تمام دنیاست . اما این به معنی ارسال پیغام برای شخصی که عاشق او هستید، نیست. شما میتوانید با فرستادن یک پیغام بدوست خود به او بگید که به او اهمیت میدهید ...


وقتی عاشق می شوی
حسی گرم را در وجودت احساس می کنی
دوباره بودن و دوباره زندگی کردن را
با ذره ذره وجودت احساس می کنی
و حدیث عاشقای را بر دلت با خطی جاودانه می نویسی
و حریری از نسیم عشق ، بر دل و روحت می کشی
که مبادا نگاه نامحرمان زلالی عشقت را کدر کنند
عشق همچون موهبتی الهی بر دلت می نشیند
و دل و روحت را از سیاهی ها پاک می کند
و سادگی و معصومیت را بر جسم و روح آبی یت جاری می سازد
و با هر بار دیدن معشوقت یاد عاشق واقعی که همانا خداست در دلت جان می گیرد..
آری عشق دوست داشتنی و زیباست حتی برای من و تو دلشکسته این راه ...


سپندارمذگان :در ایران باستان، نه چون رومیان از سه قرن پس از میلاد، که از بیست قرن پیش از میلاد، روزی موسوم به روز عشق بوده است. در تقویم جدید ایرانی دقیقا مصادف است با 29 بهمن،. این روز «سپندارمذگان» یا «اسفندارمذگان» نام داشته است.
در ایران باستان هر ماه را سی روز حساب می‌‌کردند و علاوه بر اینکه ماه ها اسم داشتند، هریک از روزهای ماه نیز یک نام داشتند. به‌عنوان مثال روز اول «روز اهورامزدا»، روز دوم، روز بهمن ( سلامت ، اندیشه) که نخستین صفت خداوند است، روز سوم اردیبهشت یعنی «بهترین راستی و پاکی» که باز از صفات خداوند است، روز چهارم شهریور یعنی «شاهی و فرمانروایی آرمانی» که خاص خداوند است و روز پنجم «سپندارمذ» بوده است. سپندارمذ لقب ملی زمین است. یعنی گستراننده، مقدس، فروتن. زمین نماد عشق است چون با فروتنی، تواضع و گذشت به همه عشق می‌‌ورزد. زشت و زیبا را به یک چشم می‌‌نگرد و همه را چون مادری در دامان پر مهر خود امان می‌‌دهد. به همین دلیل در فرهنگ باستان اسپندارمذگان را به‌عنوان نماد عشق می‌‌پنداشتند...
سپندارمذ گان جشن زمین و گرامی داشت عشق است که هر دو در کنار هم معنا پیدا می‌‌کردند. در این روز زنان به شوهران خود با محبت هدیه می‌‌دادند. مردان نیز زنان و دختران را بر تخت شاهی نشانده، به آنها هدیه داده و از آنها اطاعت می‌‌کردند...



نازنین ::: سه شنبه 86/11/23::: ساعت 10:28 عصر::: نظرات دیگران: نظر
کلمات کلیدی::

باز هم بهمن ماه است و ما تازه شدن 29 باره ی انقلاب اسلامی ایران را شاهدیم ، انقلابی که حماسه ی بی بدیل عصر حاضر است. انقلابی که با شعار مقدس استقلال  ، آزادی ، جمهوری اسلامی و به وسیله ی مردمی شکل گرفت که ایثار و اتحاد را به معنای واقعی کلمه نشان دادند. انقلابی که در طول تمام این سالها ، فشارهای بسیاری را از سوی مخالفان و بدخواهانش در داخل و خارج تاب آورد و پایدار ماند.
از مبارزات دلیرانه و رشادتهای مبارزین ، برای پیروزی انقلاب که بگذریم ، می رسیم به سالهای آغاز جنگ و همزمان با آن حملات تروریستی منافقین به دولتمردان و انقلابیون و از دست دادن بسیاری از دولتمردان دلسوزی که امروز جای خالیشان احساس می شود. هشت سال جنگ طاقت فرسا را سپری کردیم ، جنگی که طرف مقابلمان از سوی قدرتهای بسیاری حمایت همه جانبه می شد و ما تازه پا گرفته بودیم و تنها ... شاهد آوار شدن خانه ها بر سر هم وطنانمان بودیم ... بدنهای تکه تکه شده، خرابی شهرهایمان  ، و تلخ تر از همه ی اینها از دست دادن آزادمردانی چون جهان آراها ، همت ها، باکری ها و هزاران شهید عزیز و گمنامی که ایران زمین  هرگز همچون آنان را  بر صفحه ی روزگارش  ،نخواهد دید ... شهیدانی که رفتند و ما را تا همیشه در حسرت جوانمردی و ایثار گذاشتند ... امروز هم فشارهای سیاسی ،اقتصادی بسیاری بر ماست که با اندکی اعتدال گرایی و تدبیر قابل حل است...
و اما این ملت و انقلابشان همه ی این فراز و نشیب ها را سپری کردند بدون اینکه کمر خم کنند و ثابت کردند که بیگانگان و بدخواهان به هر طریقی نمی توانند به اهدافشان برسند .در ایران امروز ما نگرانی از بیگانگان نیست بلکه از تندروران و افراطیونی است که با انحصارطلبی و افراطی گری  خود، دانسته یا نادانسته به نظام و انقلاب و  اسلام ضربه ای بس جبران ناپذیر میزنند . همانانی که هیچگونه انتقاد، پیشنهاد  ، اصلاح و نظر غیرموافق را بر نتافتند و بر نمی تابند و تفکرشان بر اینست که، اگر کسی چون آنان نیندیشد یا وطن فروش است ، یا ستون پنجم دشمن و یا ملحد و منافق ... این طرز برخورد نتیجه ای جز یاس و نامیدی ، دین گریزی و در برخی موارد دین ستیزی جوانان نخواهد داشت.هم این افراد، اوج انحصارطلبی و افراطی گریشان را در سالهای امیدبخش اصلاحات نشان دادند،سنگ اندازیشان بر سر راه جریان اعتدال گرا (به هر نحو ممکن) موید صدق گفتارم است. دوران امیدبخشی که ملت ایران بیش از هر زمان دیگری آرمانهای پاک انقلاب اسلامی را به جهانیان نشان داد...اینک ماییم و ایرانی رو به جلو ، با خواستها و دغدغه های بسیار که فائق آمدن بر آنها مدیریت و تدبیر اندیشمندانه و اصلاح گرانه ی دولتمردان را می طلبد .
و در پایان اینکه حامیان و صلاح اندیشان واقعی این انقلاب پیروان همان راه میانه اند ، که مولای متقیان حضرت علی (ع) در باره اش فرمودند: "ما تکیه گاه راه میانه ایم، عقب مانده به آن برسد و پیشی گرفته به آن بازگردد." یا حق



زرین ::: شنبه 86/11/20::: ساعت 10:14 عصر::: نظرات دیگران: نظر
کلمات کلیدی::

سلام. ارسطو انسان را حیوان ناطق نامید و سخن گفتن ر ا وجه تمایز حیوان از انسان معرفی کرد .اندیشیدن ، سخن گفتن و برقراری ارتباط ؛اینها عوامل قوام دهنده ی حیات اجتماعی انسان هاست .ارتباط و بر قراری آن طبق موازین همسو با هنجارها از نیاز های اساسی انسان می باشد و براین مبناست که سلول انفرادی یکی از سخت ترین شکنجه هایست که اساس حیات انسان را که برقراری ارتباط و گفتگو با دیگران است را بیرحمانه از او می گیرد. مفهوم ارتباط را نمی توان از حیات اجتماعی انسانها حذف کرد و نادیده گرفت . از انجا که ابتدایی ترین انسانها حتی با ایجاد تصاویر هندسی بر دیواره ی قارها در سدد انتقال تمایلات ، احساسات و افکار خود به دیگران بوده اند. اینها همه گویای گرایش ذاتی انسانها به برقراری ارتباط می باشد رشد و توسعه ی جوامع بشری تا حدود زیادی منوط و مربوط به بر قراری ار تباط می باشد چرا که از طریق ارتباط است که انسانها از اموخته ها ،تجربیات و افکار هم اگاهی می یابند و در اثر فرایند گفتگو و نقد یکدیگر موجبات بلوغ تفکر انسانی را فراهم می آورند . پذیرش این واقعیت مستلزم این نگرش می باشد که هیچ اندیشه و عقیده و یا نهادی در جامعه از حقانیت مطلق نمی باید برخوردار باشد . تاریخ بشر گویای این واقعیتست که بسیاری از عقاید که در زمانه ی خود تردیید ناپذیر و مطلق در نظر گرفته می شدند بعدها درستی انها مورد تردید قرار گرفته است .حق برقراری ارتباط از زاویه ی ازادی بیان به این دلیل می باید مورد توجه قرار بگیرد که چنان چه جامعه مجال بیان عقاید مختلف را ندهد همین امر خود می تواند به گونه ای پویایی جامعه را مختل کند زیرا ممکن است که همان اندیشه که مجال بیان نیافته است بتواند راهکاری برای بسیاری از مشکلات باشد. جلوگیری از بیان عقاید در واقع در راستای سرکوب طبیعی ترین حق انسانی که برقراری ارتباط می باشد انجام می گیرد. خطا پذیری انسانها و تمامی نهادهای اجتماعی از جمله دولت و حاکمیت و حق انسان به بر قراری ارتباط واجب می کند که در فضایی اری از هر گونه قدرت نا مشروع و امرانه ی نهادهای اجبار کننده ؛ افکار ازادانه بیان و مطرح شوند و تعدد آرا و فضای انتقادی منجرو به اصلاح و پویای جوامع انسانی شود و این امر از جمله ضروریاتی را که طلب می کند تکثر و تعدد رسانه ای می باشد. رسانه های مختلف که میتوانند با موضوع های مختلف اقدام به اطلاع رسانی و انتقال افکار خود کنند که می باید از متن جامه به گفتگو . نظارت و انعکاس نظرات خود.مردم و جامعه بر پایه ی حقیقت بپردازند و بر نقادی و پرسشگری جامعه تاکید داشته باشند . به این ترتیب تعدد عقاید مختلف نه تنها منجرو به اصلاح عملکرد نهادهای اجتماعی و سیاسی می شود بلکه باعث برقرار کردن موازین اصولی میشود. چنین جامعه ای می تواند مراحل رشد و توسعه را پشت سر بگذارد . انسان دارای تعقل و قدرت استدلال است پس انسان حق دارد که انتخاب کند بیان کند و عزل کند .جلوگیری از بیان عقیده در واقع به مانند کشتن حقیقت انسانیست . به راستی که نگرش امرانه در ایران ما در سالهای اخیر در سرکوب عقیده و بیان چه ها که نکرده است. حق طبیعی انسانهاست در بیان عقاید و نشر ایده ها و اگاهی یافتن از واقعیات بر پایه ی چهارچوب مورد تایید کلیت جامعه آزاد باشند .امر مهمی که متاسفانه در سالهای اخیر شاهد کمرنگ تر شدن روز به روز آن هستیم و باعث پررنگ تر شدن خلاف آن .
از این رو انتظارست که الگوهای اجتماع ، مخصوصآ دولت ایران ما با پذیرش تغییرات در عملکردهای واجب الاصلاح در بعد های مختلف فکری و حتی مدیریتی باعث از بین رفتن خطرهای فراوانی از جمله یکدست گرایی افکارها و عقاید ها شوند.که مطمئنن نتیجه ی این عمل باعث جامعه یی دموکرات تر ؛ آگاهتر و آزادتر خواهد بود و مطمئنن فرهنگی شایسته و در خور  حق ازادی بیان و ارتباطها در بین ملت رواج خواهد یافت . که به درستی امروزه یکی از حیاتی ترین ضروریات جامعه ی ایران ما می باشد ...


علی ::: چهارشنبه 86/11/17::: ساعت 1:19 صبح::: نظرات دیگران: نظر
کلمات کلیدی::

<      1   2   3   4   5   >>   >
طراح قالب
زرین
آسمان
متین
نازنین
>