سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ : علی
صفحه نخست ایمیل آرشیو

درباره



منوی وبلاگ


لوگوی وبلاگ من






نوشته های پیشین


آرشیو


پیوندهای روزانه


پیوندها


لوگوی دوستان



موسیقی وبلاگ


فهرست موضوعی


جستجو در وبلاگ


بازدیدهای وبلاگ


اشتراک در خبرنامه

HOME

مادرم خواب دید که من درخت تاکم. تنم سبز است و از هر سرانگشتم، خوشه های سرخ انگور آویزان.
مادرم شاد شد از این خواب و آن را به آب گفت.
فردای آن روز، خواب مادرم تعبیر شد و من دیدم اینجا که منم باغچه ای است و عمری ست که من ریشه در خاک دارم. و ناگزیر دستهایم جوانه زد و تنم، ترک خورد و پاهایم عمق را به جستجو رفت.
و از آن پس تاکی که همسایه ما بود، رفیقم شد.
و او بود که به من گفت: همه عالم می روند و همه عالم می دوند، پس تو هم رفتن و دویدن بیاموز.
من خندیدم و گفتم: اما چگونه بدویم و چگونه برویم که ما درختیم و پاهایمان در بند!
او گفت: هر کس اما به نوعی می دود. آسمان به گونه ای می دود و کوه به گونه ای و درخت به نوعی.
تو هم باید از غورگی تا انگوری بدوی.
و ما از صبح تا غروب دویدیم. از غروب تا شب دویدیم و از شب تا سحر. زیر داغی آفتاب دویدیم و زیر خنکی ماه، دویدیم. همه بهار را دویدیم و همه تابستان را.
وقتی دیگران خسته بودند، ما می دویدیم. وقتی دیگران نشسته بودند، ما می دویدیم و وقتی همه در خواب بودند، ما می دویدیم. تب می کردیم و گُر می گرفتیم و می سوختیم و می دویدیم. هیچ کس اما دویدن ما را نمی دید. هیچ کس دویدن حبّه انگوری را برای رسیدن نمی بیند.
و سرانجام رسیدیم. و سرانجام خامی سبز ما به سرخی پختگی رسید. و سرانجام هر غوره، انگوری شد.
من از این رسیدن شاد بودم، تاکِ همسایه اما شاد نبود و به من گفت: تو نمی رسی مگر اینکه از این میوه های رسیده ات، بگذری. و به دست نمی آوری مگر آنچه را به دست آورده ای، از دست بدهی. و نصیبی به تو نمی رسد مگر آنکه نصیبت را ببخشی.
و ما از دست دادیم و گذشتیم و بخشیدیم؛ همه داروندار تابستان مان را.
مادرم خواب دید که من تاکم. تنم زرد است و بی برگ و بار؛ با شاخه هایی لخت و عور.
مادرم اندوهگین شد و خوابش را به هیچ کس نگفت. فردای آن روز اما خواب مادرم تعبیر شد و من دیدم که درختی ام بی برگ و بی میوه. و همان روز بود که پاییز آمد و بالاپوشی برایم آورد و آن را بر دوشم انداخت و به نرمی گفت: خدا سلام رساند و گفت: مبارکت باد این شولای عریانی؛ که تو اکنون داراترین درختی. و چه زیباست که هیچ کس نمی داند تو آن پادشاهی که برای رسیدن به این همه بی چیزی تا کجاها دویدی .



::: سه شنبه 87/10/24::: ساعت 8:14 عصر::: نظرات دیگران: نظر
کلمات کلیدی::

پارادایم ها افکار ؛ اندیشه ها و باور های هر انسانند که مانند یک فیلتر ذهنی عمل می کنند و داده ها و اطلاعات ورودی را بررسی و فیلتر می کنند و اجازه ی ورود در چهار چوب معیارهای خود به مغز می دهند و در واقع پارادایم ها ؛ باید ها و نبایدها و تصویرهای بینشی و تصمیم های رفتاری ما را تشکیل می دهند که اگر این پارادایم ها نوسازی و ترمیم نشوند ؛ ما را در گذشته نگه می دارند و خلاقیت و پذیرش افکار و باورهای نو را از ما می گیرند .هر قدر فیلتر های ذهنی انسان نرمش پذیر و بی تعصب باشد ؛ بینش ؛ نگرش ؛ و تصمیمات ما را امروزی تر و باطراوت تر نگه می دارد یا به عبارت دیگر فرهنگ را با طراوت تر نگاه می دارد .قدر ت پذرش افکار نو را در ما بالا می برد و به ما اجازه ی نوباوری ؛ نو آوری و نو اندیشی می دهد.گاهی متاسفانه انسان ها آنقدر در پارادایم ها یا باورهای خود سخت و متعصب می شوند که به هیچ چیز جز باورهای خود نمی اندیشند و سر ناسازگاری با پدید ه های نوین را می گذارند و زندانی اندیشه های خود می شوند.
جبران جلیل جبران



نازنین ::: جمعه 87/10/20::: ساعت 11:52 صبح::: نظرات دیگران: نظر
کلمات کلیدی::

1.کسی که بخواهد از راه گناه به مقصدی برسد ، دیرتر به آروزیش می رسد و زودتر به
آنچه می ترسد گرفتار می شود .
بحار الانوار، ج ,78 ص (120 )
2.اگر حوادث سه گانه فقر، مرض ، مرگ نمی بود، بنی آدم در برابر هیچ چیز سر فرود.2
نمی آورد.
نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، ص (80 )
3.هیچ کس روز قیامت در امان نیست ، مگر آن که در دنیا خداترس باشد. .
بحار الانوار، ج ,44 ص (192 )
4.اگر دنیا باارزش شمرده شود، منزل آخرت و دار ثواب الهی باارزشتر و والاتر است .
و اگر بدن و جسم انسانها برای مرگ آفریده شده ، به خدا سوگند کشته شدن انسان با
شمشیر (شهادت ) بهتر است .
و اگر رزق و روزی موجودات تقسیم شده و مقدر گردیده ، زیباتر و نیکوتر آن است که
انسان در طلب رزق و روزی کمتر حرص داشته باشد.
اگر جمع کردن اموال برای ترک کردن آن است ، چرا انسان آزاده نسبت به این چیزی
که ترک کردنی است بخل بورزد.
بحارالانوار، ج ,44 ص (374 )
5.عده ای از روی طمع عبادت خدا می کنند، این عبادت سوداگران است ، و جمعی از ترس
بندگی خدا می کنند، این عبادت بردگان است ، و برخی به انگیزه شکر خدا را عبادت
می کنند، این عبادت آزادمردان و بهترین عبادتهاست .
بحار الانوار، ج ,78 ص (117 )
6.آگاه باشید که یکی از نعمتهای الهی بر شما حاجات و نیازهای مردم به شما است ،
پس از این نعمتها بیزار نشوید که برمی گردند و به جای دیگر می روند.
بحار الانوار، ج ,78 ص (121 )
7.کسی که برای جلب رضایت و خوشنودی مردم ، موجب خشم و غضب خداوند شود، خداوند او
را به مردم وامی گذارد.
بحار الانوار، ج ,78 ص (126 )
8.بترس از ستم کردن بر کسی که به جز خدا یاوری ندارد.
بحار الانوار، ج ,78 ص (118 )
9.کسی که تو را دوست دارد، از تو انتقاد می کند و کسی که با تو دشمنی دارد، از تو
تعریف و تمجید می کند.
بحار الانوار، ج ,78 ص (128 )
10.گریه از روی ترس از خدا، موجب رهایی از آتش است .
مستدرک الوسایل ، ج ,11 ص (245 )
11.از کاری که باید از آن پوزش خواست حذر کن که مؤمن بدی نمی کند و عذر نمی خواهد و
منافق هر روز بدی می کند و معذرت می خواهد.
تحف العقول ، ص (248 )
12.یکی از نشانه های جهل و نادانی ، نزاع و جدال با غیر اهل فکر است .
بحار الانوار، ج ,78 ص (119 )
13.از نشانه های عالم ، نقد سخن و اندیشه خود و آگاهی از نظرات مختلف است .
بحار الانوار، ج ,78 ص (119 )
14.از امام حسین (ع ) پرسیدند: یا ابن رسول الله روزگار را چگونه می گذرانی ؟ فرمودند:
روزگار را در حالتی می گذرانم که پرودگار بزرگ ناظر بر اعمال من است و آتش
جهنم را در پیش روی خود مشاهده می کنم . مرگ در تعقیب من است و از گیر حساب
بازپسین رهایی ندارم و در گرو اعمال خویشتن می باشم . آنچه دلم بخواهد، نمی شود و
قدرت دفع مکروهی از خویشتن ندارم . کارها در دست دیگری است ، اگر اراده کند
عذابم فرماید و اگر بخواهد، مورد عفوم قرار می دهد. بنابر این کدام مسکین است که
از من درمانده تر باشد؟
بحار الانوار، ج ,78 ص (116 )
15.کسی که بخشش کند، آقا و بزرگوار می شود و کسی که بخل بورزد، خوار و پست می شود.
بحار الانوار، ج ,78 ص (121 )
16.بخشنده ترین مردم کسی است که به کسی بخشش کند که انتظار آن را ندارد.
بحار الانوار، ج ,78 ص (121 )
17.کسی که گرفتاری و اندوه مؤمنی را برطرف کند و او را آسوده کند، خداوند گرفتاری
و اندوه دنیا و آخرت را از او رفع می کند.
بحار الانوار، ج ,78 ص (122 )
18.وقتی شنیدی که کسی به عزت و آبروی مردم تعرض می کند، سعی کن که تو را نشناسد.
بلاغة الحسین ، ص (284 )
19.حوائج خود را از کسی درخواست نکن ، مگر از فرد متدین یا جوانمرد یا شریف و
نجیب .
بحار الانوار، ج ,78 ص (118 )
20.سلام کردن هفتاد حسنه و پاداش دارد که 69 حسنه برای کسی است که سلام می کند و یک
حسنه برای کسی است که جواب سلام را می دهد.
بحار الانوار، ج ,78 ص (120 )

منبع : کتاب چهل حدیث عزادارى



نازنین ::: دوشنبه 87/10/16::: ساعت 8:18 عصر::: نظرات دیگران: نظر
کلمات کلیدی::

استادی در شروع کلاس درس، لیوانی پر از آب را به دست گرفت. آن را بالا گرفت که همه ببینند. بعد از شاگردان پرسید : به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟
شاگردان جواب دادند تقریبا 50 گرم.
استاد گفت : من هم بدون وزن کردن، نمی دانم دقیقاً وزنش چقدراست .
اما سوال من این است : اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه دارم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
شاگردان گفتند : هیچ اتفاقی نمی افتد.
استاد پرسید خوب، اگر یک ساعت همین طور نگه دارم، چه اتفاقی می افتد؟
یکی از شاگردان گفت : دست تان کم کم درد میگیرد.
استاد گفت : حق با توست. حالا اگر یک روز تمام آن را نگه دارم چه؟
شاگرد دیگری جسورانه گفت : دست تان بی حس می شود عضلاتتان به شدت تحت فشار قرار میگیرند و فلج می شوند و مطمئنا“ کارتان به بیمارستان خواهد کشید و از این حرف همه شاگردان خندیدند .
استاد گفت : خیلی خوب است. ولی آیا در این مدت وزن لیوان تغییرکرده است؟
شاگردان جواب دادند : نه پس چه چیز باعث درد و فشار روی عضلات می شود؟ در عوض من چه باید بکنم؟
شاگردان گیج شدند! یکی از آنها گفت : لیوان را زمین بگذارید.
استاد گفت : دقیقا“ مشکلات زندگی هم مثل همین است اگر آنها را چند دقیقه در ذهن تان نگه دارید اشکالی ندارد.
اما اگر مدت طولانی تری به آنها فکر کنید، اعصابتان به درد خواهند آمد، اگر بیشتر از حد نگه شان دارید، فلج تان می کنند و دیگر قادر به انجام کاری نخواهید بود.
فکرکردن به مشکلات زندگی مهم است. اما مهم تر آن است که درپایان هر روز و پیش از خواب، آنها را زمین بگذارید! 
به این ترتیب تحت فشار قرار نمی گیرند هر روز صبح سرحال و قوی بیدار می شوید و قادر خواهید بود از عهده هر مسئله و چالشی که برایتان پیش می آید ،برآیید.
دوست من، یادت باشد که لیوان آب را همین امروز زمین بگذاری. زندگی همین است .


علی ::: جمعه 87/10/13::: ساعت 12:26 صبح::: نظرات دیگران: نظر
کلمات کلیدی:: استاد، زندگی، آب، رهایی افکار تنش

  غزه... 

این روزها غزه حال و هوای عجیبی دارد ؛ مردم بی پناه و کودکان بی گناه قربانی قدرت طلبی می شوند ؛ غزه ی که هر  ساعت خبر از کشته شدن بی گناهان و زخمی شدن بی پناهان آن دل هر نامهربانی را به درد می آورد ، با این حال خوشا به حال غزه ای که تعداد کشته شدگان آن مشخص هست و همچون مادران ایرانی چشم انتظار فرزند مفقود اثر خود نمی باشد ، خوشا به حال غزه ای که اگر  تمامی دنیا در برابر جنایاتی که در غزه اتفاق می افتد سکوت کنند باز هم ایرانی هست که از مظلومیت غزه بگوید ؛ خوشا به حال غزه که ایران را دارد و همچون ملت ایران تنها نیست ؛ ملتی که هشت سال تک و تنها بی هیچ همراهی مبارزه کرد ؛ خوشا به حال  کشته شدگان غزه که از آنها به عنوان قربانیان ظالمان یاد می شود ؛ حال آنکه  ملت ایران بی صدا قربانی بی عدالتی ها می شوند بی آنکه کسی از آنان یاد کند ؛ مردگانی متحرکی که دیگر قدرت زنده بودن را هم ندارند ؛ این روزا غزه به دست دشمن افتاده  ؛ دشمنی از جنس غریبه که بی رحمانه مردم را هدف قرار داده و درست در همین زمان ایران به دست دشمنی از جنس خودی افتاده که ذره ای رحم  ندارد.غزه به آینده امید دارد ؛ امید به ساختن فردا با بیرون کردن دشمن و ساختن  دوباره آب و خاک خود ...



نازنین ::: سه شنبه 87/10/10::: ساعت 10:26 عصر::: نظرات دیگران: نظر
کلمات کلیدی::

به شیوانا خبر دادند که یکی از شاگردان قدیمی‌اش در شهری دور از طریق معرفت دور شده و راه ولگردی را پیشه کرده است. شیوانا چندین هفته سفر کرد تا به شهر آن شاگرد قدیمی رسید. بدون اینکه استراحتی کند مستقیماً سراغ او را گرفت و پس از ساعت‌ها جستجو او را در یک محل نامناسب یافت. مقابش ایستاد‌؛ سری تکان داد و از او پرسید: تو اینجا چه میکنی دوست قدیمی؟!! شاگرد لبخند تلخی زد و شانه‌هایش را بالا انداخت و گفت: من لیاقت درس‌های شما را نداشتم استاد! حق من خیلی بدتر از اینهاست! شما این همه راه آمده‌اید تا به من چه بگویید؟ شیوانا تبسمی کرد و گفت: من هنوز هم خودم را استاد تو میدانم. آمده‌ام تا درس امروزت را بدهم و بروم. شاگردِ مأیوس و ناامید، نگاهش را به چشمان شیوانا دوخت و پرسید: یعنی این همه راه را به خاطر من آمده اید؟!! شیوانا با اطمینان گفت: البته! لیاقت تو خیلی بیشتر از اینهاست. درس امروز این است: هرگز با خودت قهر مکن. هرگز مگذار دیگران وادارت کنند با خودت قهر کنی. و هرگز اجازه مده دیگران وادارت کنند خودت، خودت را محکوم کنی. به محض اینکه خودت با خودت قهر کنی دیگر نسبت به سلامت ذهن و روان و جسم خود بی‌اعتنا می‌شوی و هر نوع بی‌حرمتی به جسم و روح خودت را میپذیری. همیشه با خودت آشتی باش و همیشه برای جبران خطاها به خودت فرصت بده. تکرار میکنم: خودت آخرین نفری باش که در این دنیا با خودت قهر میکنی. درس امروز من همین است.
شیوانا پیشانی شاگردش را بوسید و بلافاصله بدون اینکه استراحتی کند به سمت دهکده‌اش بازگشت. چند هفته بعد به او خبر دادند که شاگرد قدیمی‌اش وارد مدرسه شده و سراغش را میگیرد. شیوانا به استقبالش رفت و او را دید که سالم و سرحال در لباسی تمیز و مرتب مقابلش ایستاده است. شیوانا تبسمی کرد و او را در آغوش گرفت و آرام در گوشش گفت :اکنون که با خودت آشتی کرده‌ای یاد بگیر که از خودت طرفداری کنی. به هیچ‌کس اجازه نده تو را با یادآوری گذشته‌ات وادار به سرافکندگی کند . همیشه از خودت و ذهن و روح و جسم خودت دفاع کن. هرگز مگذار دیگران وادارت سازند، دفاع از خودت را فراموش کنی و به تو توهین کنند. خودت اولین نفری باش که در این دنیا از حیثیت خودت دفاع میکنی. درس امروزت همین است.



::: جمعه 87/10/6::: ساعت 5:35 عصر::: نظرات دیگران: نظر
کلمات کلیدی::

عیدتان مبارک

بهار عاشق بود و زمین معشوق.عشق بی تابی می آورد و بهار بی تاب بود. زمین اما آرام و سنگین و صبور .
زمین هر روز رازی از عشق به بهار میداد و میگفت: این راز را با هیچ کس در میان نگذار. نه با نسیم و نه با پرنده و نه با درخت .رازها را که بر ملا کنی ،بر باد میرود و راز بر باد رفته ، رسوایی است.
هر دانه رازی بود و هر جوانه رازی. هر قطره باران و هر دانه هر دانه برف رازی.و رازها بی قرار برملا شدن بودند و بهار بی قرار برملا کردن.
زمین اما میگفت: هیچ مگو.که خموشی رمز عاشقی است و عاشقی سینه ای فراخ میخواهد. به فراخی عشق.
زمین میگفت:دم بر نیاورد آنقدر تا این سنگ سیاه الماس شود و این خاک تلخ شکوفه گیلاس .زمین میگفت :…..
زمستان سرد،زمستان سوز،زمستان سنگین و سالخورده و سخت.و بهار در همه زمستان صبوری آموخت . صبر و سکوت.و چه روزها گذشت و چه هفته ها و چه ماهها.چه ثانیه ها،سرد و چه ساعت ها ،سخت. بی آنکه کسی از بهار بگوید و بی آنکه کسی از بهار بداند .
رازها در دل بهار بالیدند و بارور شدند و بالا آمدند و بهار چنان پر شد و چنان لبریز که پوستش ترک برداشت و قلبش هزار پاره شد.و زمین میگفت:عاشقی این است که از شدت سرشاری سر ریز شوی و از شدت شوق هزار پاره.عشق آتش است و دل آتشگاه.اما عاشقی آنوقتی است که دل آتشفشان شود.
زمین میگفت : رازهای کوچک و عاشقی های ناچیز را ارزش آن نیست که فاش شوند.راز باید عظیم باشد و عاشقی مهیب.و پرده از عاشقی آن زمان باید برداشت که جهان حیرت کند.
و بهار پرده از عاشقی برداشت.آن هنگام که رازش عظیم گشت و عشقش مهیب. و جهان حیرت کرد.


علی ::: چهارشنبه 86/12/29::: ساعت 1:41 صبح::: نظرات دیگران: نظر
کلمات کلیدی::

در بهار امسال کاش ها را کناری می نهم
از بودن و زندگی گذشته حرفی نمی زنم
از صمیم قلب بهترین ها را برای دیگران آرزو می کنم
برای داشتن دلی با محبت با خدا نجوا می کنم
زندگی را در امید
امید را در گلهای سپید دنبال می کنم
و گلهای سپید را در بهاردلم می کارم
زندگی را آنگونه می سازم که می خواهم
برای ساختنش رنگی از عشق بر آسمانش می پاشم...
جسم و روح خود را با نسیم بهاری صیقل میدهم
واژگان مهربانی ر ا بر زبانم جاری می سازم
بر دیدگانم طرحی از دوستی می کشم
و با گل های آبی بذرهای محبت را آبیاری می کنم ....
در دلم بهاری جاودانه می سازم
بدی را با عطر دل انگیز بهاری پیوند میزنم ...


نازنین ::: شنبه 86/12/25::: ساعت 11:22 عصر::: نظرات دیگران: نظر
کلمات کلیدی::

سلام... یک بار دیگر موعد انتخابات رسید. برای هشتمین بار ملت برای انتخاب نمایندگان مجلس شورای اسلامی پای صندوق­های رأی می­روند. «مجلس شورای اسلامی از نمایندگان ملت که به طور مستقیم و با رأی ملت انتخاب می شوند تشکیل می­گردد که یکی از مهمترین ارکان حکومت بشمار میرود.»امروزه بیش از هر روز دیگری ایران سربلند ما به رای من و تو نیاز دارد.همه باهم گذشته از هر مسلئه و بدور از هرقهری با انتخابات باید حماسه ی دیگری شکل دهیم برای فردای بهترمان... چرا که شرایط و اوضاع حاکم بر حال مردم و خویش را یکایک ما درک میکنیم و باید همراه شویم برای رهایی از مشکلاتِ بحرانی حاکم بر جامعه ی خویش. یاد سخن دوستی افتادم که در وبلاگ خود گفته:اگر از شرایطی که در سه سال گذشته دولت نهم آقای احمدی نژاد و مجلس هفتم به ریاست آقای عادل راضی هستید ،منطقی است که به فهرست اصولگرایان و حامیان دولت رای دهید و اگر راضی نیستیم ، به حرمت هشت سال تلاش آقای خاتمی و دولت اصلاحات و آقای کروبی و مجلس ششم رای میدهیم. به حرمت آزادی و خون شهدا و ارزشهای اصیل انقلاب اسلامی به خواست صدها کاندیدای رد صلاحیت شده در همین انتخابات به خواست صدها کاندیدای رد صلاحیت شده و دوباره تایید شده به خواست بسیاری از فرهیختگان ،هنرمندان ، متخصصان ، دلسوزان ، خدمتگزاران و دانشجویان و اساتید و کارگران و معلمان و روحانیون و فعالین بخش خصوصی و موسسات غیر دولتی به اصلاح طلبان ایران رای میدهیم.
و جز خدا حامی و فریادرسی نیست


علی ::: پنج شنبه 86/12/23::: ساعت 3:9 صبح::: نظرات دیگران: نظر
کلمات کلیدی::

آیا کسی هست که صدای کسانی چون سیامک قاسمی را بشنود.این روزها در بیلبوردهای تبلیغاتی ائتلاف اصولگرایان برای انتخابات مجلس که در خیابانهای تهران به نمایش در آمده است شعاری " مردم ، مجلس ، مدرس "به عنوان شعار اصلی این ائتلاف برای تبلیغات انتخاباتی در نظر گرفته شده است.
اما حقیقتا کدام مردم ، کدام مجلس و کدام مدرس در نظر این دوستان نقش بسته است ؟مردمی که مخاطب محافظه‌کاران دیروز و اقتدارگرایان امروز است آیا مردمی هستند که صاحب حق و نظر بوده و نیاز به قیم و صالح برای نشان دادن و تایید صلاحیت کردن نمایندگانشان ندارند و یا مخاطب این دوستان مردمی هستند که به نیاز به صالحانی دارند تا سره را از ناسره برای آنها جدا کنند و آنها همواره حضور در انتخابات را نه حق شهروندی خود بلکه تکلیف و وظیفه ی خود در مقابل صاحبان و اربابان خود می دانند .و کدام مجلس ، مجلسی که قرار بر آن است که نمایندگانش ته مانده ی لیوان آب رئیس جمهورش را به عنوان تبرک سر بکشند و احسنت احسنت گوی صاحبان قدرت باشند و اربابانشان در مجلس همچون چوپانان راه و مسیر را به آنها نشان دهند و یا مجلسی است که نمایندگانش صدای راستین ملت بوده و در مقابل ظلم و جوری که بر موکلانشان می رود فریاد بر آورده وهمچون بورقانی ها و آرمین ‌ها مجلس را تبدیل به مکانی برای مقابله با جور و استبداد کنند .
و اما مدرس ! مثل اینکه در این زمانه قرار است همه چیز وارونه نشان داده شود. گویی قرار است که در این دوران همه نمادها و اسطوره ها را استحاله کنند و با سنجاق کردن آنها با گروها و افرادی که بله قربان گوی حاکمیت بوده و عطای نمایندگی مردم را به داد و ستد با قدرت بخشیده اند، آن نمادها را نیز به نابودی کشانند .
همگان میدانند که مدرس نماد شجاعت و صراحت در مقابل استبداد رضاخانی بوده است. حال چه قرابتی بین مدرس و نمایندگان به اصطلاح اصولگرا هست، الله اعلم!
اگر در روزگاری ایستادگی و شجاعت و ابراز مخالفت با سیاستهای نادرست حاکمیت برای مدرسها و ملک الشعرای بهارها نام آنها را در تاریخ مبارزات ایران زنده نگه داشته است، بسیاری از نمایندگان شجاع مجلس ششم را با همان ویژگیهای مدرس امروز ترسو ، واداده و غرب گرا... خطاب میکنند؟
آیا مدرس بودن به معنی اطاعت بی چون و چرا از حاکمیت یکدست و رفتار ارباب وار با موکلان است و یا مدرس نماد ایستادگی در برابر ظلم و جور حاکمان است ؟
مدرس کسی بود که در دور اول مجلس شورای ملی با آنکه به عنوان شورای تایید مصوبات مجلس و انطباق با احکام شرع به مجلس وارد شده بود ، هنگامی که تصمیم به ورود به عرصه سیاست ورزی گرفت از سمت خود استعفا داد و خود را کاندیدای مجلس کرد و برای فعالیت سیاسی از مردم زمان خودش بدون آنکه قیمی صلاحیتش را تایید کند رای گرفت و مدرس هرگز حاضر نشد که از جایگاه مذهبی خود برای مداخله در امور سیاسی استفاده کند . مرحوم مدرس با آنکه سیاست را عین دیانت می دانست اما هرگز جایگاه دیانتش را برای رسیدن به اهداف سیاسی مبنا قرار نداد.
من حقیقتا نمی دانم که آیا معنای شجاعت و صراحت در روزگار ما تغییر یافته است؟ آیا حمد و ثناگویی حاکمیت نشانه شجاعت و صراحت شده است؟ آیا اینهایی که شعار مدرس وار بودن می دهند آیا شده است که حتی برای لحظه ای تنها در ذهن خود از این ظلمی که مردم را از حق انتخاب کردن و انتخاب شدن به صورت آزاد منع می کنند و به جای مردم و برای مردم انتخاب می کنند برآشفته شوند ؟
اما براستی وقتی حسین شریعتمداری به عنوان بهترین منتقد دولت نهم لقب می گیرد ، حتما ثناگویان حاکمیت هم شجاعترین نمایندگان و مدرس زمان خواهند بود.
عجبا از دست این روزگار ....


علی ::: دوشنبه 86/12/20::: ساعت 1:22 صبح::: نظرات دیگران: نظر
کلمات کلیدی::

<      1   2   3   4   5   >>   >
طراح قالب
زرین
آسمان
متین
نازنین
>