• وبلاگ : آدمكها
  • يادداشت : آيا انصاف است ؟؟؟
  • نظرات : 3 خصوصي ، 11 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام

    خوبيد؟خيلي زيبا بود ..من واقعا هم لذت بردم اما متاثر شدم

    کاش داستانتون پايان خوشي داشت...در ضمن اين قالب جديد هم

    مثل قبلي زيباست...اميدوارم که در کمال سلامت وتندرستي

    دلي شاد ولبريز سعادت داشته باشيد در پناه خدا

    انصاف است يا نيست را كه بايد جواب دهد ؟ ما ؟ من كه از انصاف چيزي نميدانم ديگر . شايد او داند / در اين دنيا هيچ چيز جاي خود نيست و حقدار حق خود را چه مي داند ؟ بايد وارسته بود اما حرفه باور نكن . ما ها اومديم دور هم جمع شيم و حرف بزنيم ؟ بعضي اوقات از گله مشكلي حل نميشه بايد به قسمت معتقد بود . نميدونم چرا اينارو ميگم ولي همون حرفه .
    هوالمنتقم...به اشك ديده كوثر،به دست بسته حيدر،به حق غربت مادر،به جان دخت بيغمبر بيا اي يوسف زهرا به آن ياس غريبانه، به خون شمع پروانه، به سوز سينه اي خونين زميخ درب كاشانه به حق مادري غمگين كه گم كرده ره خانه ميان كوچه ومعبر بيا يوسف زهرا...هيچي نميگم چون...التماس دعا يازهرا

    سلام

    خسته نباشيد. دستتون درد نكنه اميدوارم كار گروهيتون انجام خوبي داشته باشه

    در ضمن تغييرات وبلاگ هم عالي بود

    موفق و برقرار باشيد

    سلام .خانم عجب شاهكاري بود .حضورتون تو اين وبلاگ رو هم تبريك ميگم .كار خوبي كرديد .اميدوارم هميشه دست به قلمتون عالي باشه

    يازهرا

    سلام

    معصومه خانم دداستان خيلي جالبي نوشتيد.

    اجرتان با حضرت حق

    با عرض سلام و احترام:

    مشكل ما همين ظاهر بيني ما هست كه اينگونه ....

    هميشه نظر مردم بيش از خوشبختي و آرامش و سعادتت خود و بستگانمان ارزش داشته است.

    خدا خيرت دهد هنر نمايي قلم توانايت به مانند هميشه سودمند و مفيد بود.

    ولي اي كاش حاج محسن آن نفرين يا دعاي آخر را نمي كرد.

    پدر دختر مرتكب خطا شده ، بيچاره آن دختر چه تقصيري دارد...

    خدا خيرت دهد.

    ايام به كام و موفق باشيد.

    فردا-اي فرداي سياه!
    فردا روزي خواهد بود که احساسات يک دختر بيچاره ي تباه حال را قربان اراده خواهند کرد.
    فردا روزي خواهد بود که مرا گوسفندوار به سلاخ خانه ي تحکم خواهند کشيد.
    ...
    فردا آنچه را از روز ازل براي من بينوا قسمت کرده اند نصيب من خواهد شد.
    ...
    سفاهت را ببينيد!
    ظلم را تماشا کنيد!
    اي بيهوده ازدواج!
    ازدواج اجباري!
    ازدواج روح گداز!
    (روزگار سياه-عباس خليلي)
    + ... 

    گاهي خيال مي كنم اينجا غريبه ام

    حتي ميان حس شماها غريبه ام...

    به گمانم زمين هر روز كوچكتر مي شود

    و اين دايره گنگ

    زودتر از آنچه بخواهيم به هم مي رساندمان

    كاش خوب باشي كه لحظه ديدار هم شرمنده نشويم...

    + پري 
    گفتم غم تو دارم گفتي داشته باش تا جونت در بياد . از كوچه بازار عشقت گذشتم ، به درك بگذر كوچه بن بست . درياي عشاقي ساحل ندارد ،‏پس دهن گشاد پارو نزن .
    تنها نعمتي که براي تو در مسير اين راهي که عمر نام دارد آرزو مي‌کنم،

    تصادف با يکي دو روح فوق‌العاده‌است،

    با يکي دو دل بزرگ،

    با يکي دو فهم عظيم و خوب و زيبا است.

    چرا نمي‌گويم بيشتر؟

    بيشتر نيست. «يکي» بيشترين عدد ممکن است.


    به روزم با ياد شريعتي !!!