سلام

مرسي دوست من از حضورت ...

چه قلب كميابي ... شايد هم تو اين دور و زمونه نا ياب ! زيبا بود ...

سلام

ممنونم از همدرديت و شعر زيبات

سلام خوبي؟

مرسي از اينكه سر زدي

داستانتم خيلي قشنگ بود

از غم دوست در اين ميكده فرياد كشم

دادرسى نيست كه در هجر رخش داد كشم

داد و بيداد كه در محفل ما رندى نيست

كه برش شكوه برم داد ز بيداد كشم

شاديم داد غمم داد و جفا داد و وفا

با صفا منت آن را كه به من داد كشم

عاشم عاشق روى تو نه چيز دگرى

بار هجران و وصالت‏به دل شاد كشم

مُردم از زندگى بى تو كه با من هستى

طرفه سرى است كه بايد بر استاد كشم

سالها مى‏گذرد حادثه‏ها مى آيد

انتظار فرج از نيمه خرداد كشم

منتظرم

اي کاش باد بيايد
باد
بادي تند
چون ابتداي ويراني
که مرا بلند کند از جايم
و بي هيچ چمداني
به پرواز در آيم
مرا ببرد به شهري دور
شهري که در کتابهاي کهن
افسانه هايي از آن خوانده ام
شهري که شاه زادگان پرده نشين
به غريبه گان بي نام و نشان دل مي دهند
و کبوتران دست آموز
نامه هاي عاشقانه شان را
با مهر هاي بوسه به من مي رسانند

سلام علش آقا

خوبين؟

ممنون كه به وبلاگ من سر زدين

وبلاگتون خيلي قشنگه

من بعضي از مطلباتونو خوندم

خيلي از مطلباتون خوشم اومد

آپ كردين خبرم كنيد

بازم به من سر بزنيد

خوشحال مي شم

فعلا باي

ريبا بود ممنون

ما هم منتظريم

سلاممم

خيلي خوشحالم كردي سر زدي

كاش ما آدمها هم قلبمون مثل اين .....

دلت شاد

برگ از درخت خسته ميشه پاييز بهونه است...
در گذرگاه زمان
خيمه شب بازي دهر ،
با همه تلخي و شيريني خود مي گذرد
عشق ها مي ميرند
رنگ ها رنگ دگر مي گيرند
و فقط خاطره هاست
که چه شيرين و چه تلخ
دست ناخورده به جا مي ماند.

سلام

غريب آشنا

به روز شده .

سلام دوست عزيز.

داستانه زيبايي بود....

آپم خوشحال مي شم سرکي بزني...

با بهترين آرزوها شادي