• وبلاگ : آدمكها
  • يادداشت : انتقاد پذيري
  • نظرات : 12 خصوصي ، 137 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5    >>    >
     
    ممنونم از اينكه بعد از مدتها افتخار داديد.. خواستم بگم اگه چيزي گفتم براي مزاح بود و هيچ دلخوري ازتون ندارم.. هميشه خوب باشيد.

    جالب بود و پند آموز

    ببخشين كه دير اومدم

    منم آپ كردم خوشحال ميشم بياين

    چشمانت را براي زندگي مي خواهم اسمت را

    براي دلخوشي مي خوانم دلت را براي عاشقي

    مي خواهم صدايت را براي شادابي مي شنوم

    دستت را براي نوازش و پايت را براي همراهي مي

    خواهم عطرت را براي مستي مي بويم خيالت را

    براي پرواز مي خواهم [گل][گل][گل]

    سلم علي اقا ي مهربون خوبي شما منتظرتونم ممنونم از حضور شما.يا حق
    بنام خدا
    سلام
    سالروز فاجعه دلخراش هتک حرمت و تخريب حريم و گنبد مطهر و منوّر عسکريين(عليهماالسلام) را به شما و تمامي شيعيان و دوستدارانش ، تسليت و تعزيت عرض مي نمايم.

    سلام عليكم

    ممنون از اظهار لطف شما

    شما نيز وبلاگ جالبي داريد

    ان شا ءالله كه موفق باشيد

    مايلم نظر شما رو در مورد تبادل لينك بدونم

    يا علي

    التماس دعا

    پرچينهاي آفتابي ....

    حالا من اينور پرچين ايستاده ام
    اينور پرچين سايه دار
    مثل سايه باريك روح من ميماند
    مثل يك طرح طريف نقاشي
    ميخواهم بيآويزم در قاب پنجره شبانه ام
    زيباتر هم ميشود
    تو هم اونور پرچين ايستاده اي
    خواب ديدم اين پرچين روي خط درياست
    تا فاصله من و تو فقط يك خواب باشد
    آنوقت صدايت را مي شنيدم
    تو هم مي شنيدي
    همين كافي بود
    آخر شنيدن براي من عين ديدن است

    چون به نديدنها در غربت لحظه ها خو گرفته ام
    مگر .....حالا خواب ببينم
    كه اين اقيانوس نيست
    فقط يك پرچين زيباي چوبي است
    بين من و تو
    ميخوابم تا شايد خوابت را ببينم
    شايد ...شايد حتي اين پرچين را هم بردارم ...
    خدا را چه ديدي
    با خدا هم كلنجار ميرم
    شايد راضي شود

    سپتامبر 25 ...///

    علي جان آي دي منو اد كن .

    mehrdad_k2009

    http://www.bchatr.mihanblog.com/

    http://www.mahenakhshab.blogfa.com/

    سلام علي جان ...

    چند بار اومدم برات كامنت گذاشتم ولي اصلا جوابي بمن ندادي ...

    يه مدتي كه اصلا وبت برام باز نمي شد

    نميدونم چرا اينجوري فكر ميكني . اتفاقا خيلي هم دلم ميخواست ببينمت

    ولي فكر كردم ديگه برات اهميت نداره

    تعجب كردم بلاخره يادي از من كردي ..

    وب اولي منو هم بدون دليل فيلتر كردند ..

    نميدونم از كي شنيدي من اومدم ..در هر صورت مايل به ديدارت بودم ولي ازت هيچ آدرسي نداشتم ...خوشحالم كردي با اومدنت به وبم

    مخلص...///

    سلام
    خوشحالم مهمون نيلوفري من شدي..
    خيلي عاليه...موفق باشي.
    خونه ي نيلوفري به روز شده..
    ياعلي!!!

    سلام

    ممنون كه سر زديد

    بازم آپيم

    منتظرتون هستيم يعني خبراي بد و اينا

    مخلص پر و پا قرص علي اقا گل هستيم.....بابا دستت درد نكنه سايت را با شعرهاي قشنگت صفا دادي ....قربون صفات.....يا علي

    درخت مشکلات

    نجار، يک روز کاري ديگر را هم به پايان برد . آخر هفته بود و تصميم گرفت دوستي را براي صرف نوشيدني به خانه اش دعوت کند.موقعي که نجار و دوستش به خانه رسيدند.قبل از ورود ، نجار چند دقيقه در سکوت جلو درختي در باغچه ايستاد . بعد با دو دستش ، شاخه هاي درخت را گرفت .چهره اش بي درنگ تغيير کرد.خندان وارد خانه شد، همسر و فرزندانش به استقبالش آمدند ، براي فرزندانش قصه گفت ، و بعد با دوستش به ايوان رفتند تا نوشيدني بنوشند .از آنجا مي توانستند درخت را ببينند . دوستش ديگر نتوانست جلو کنجکاوي اش را بگيرد، و دليل رفتار نجار را پرسيد.نجار گفت :

    -(( آه اين درخت مشکلات من است . موقع کار ، مشکلات فراواني پيش مي آيد ، اما اين مشکلات مال من است و ربطي به همسر و فرزندانم ندارد. وقتي به خانه مي رسم ، مشکلاتم را به شاخه هاي آن درخت مي آويزم . روز بعد ، وقتي مي خواهم سر کار بروم ، دوباره آنها را از روي شاخه بر مي دارم .جالب اين است که وقتي صبح به سراغ درخت مي روم تا مشکلاتم را بردارم ، خيلي از مشکلات ، ديگر آنجا نيستند ، و بقيه هم خيلي سبکتر شده اند .))

    اينم يه داستان از كوئيلو

    ميشه همپايه جبران دونستش.

    /تمنا بايد قوي باشد /

    استاد شاگردش را به کنار درياچه اي برد و گفت :

    - (( امروز به تو ياد مي دهم که اخلاص واقعي چيست .))

    از شاگردش خواست تا همراهش وارد درياچه شود ؛ بعد سر مرد جوان را گرفت و او را زير آب برد .

    يک دقيقه گذشت . اواسط دقيقه دوم ، پسرک با تمام قوا دست و پا مي زد تا خودش را از دست استادش رها کند و به سطح آب بيايد . بعد از دو دقيقه ، استاد او را رها کرد . پسرک که نزديک بود از نفس بيافتد ، به روي آب آمد .

    فرياد زد : (( نزديک بود مرا بکشيد ! ))

    استاد منتظر ماند تا نفس جوان برگردد و بعد گفت :

    - (( نمي خواستم بکشمت ؛ اگر مي خواستم ، ديگر اينجا نبودي . فقط مي خواستم بدانم وقتي زير آب بودي چه احساسي داشتي .))

    - (( احساس کردم دارم مي ميرم ! تنها چيزي که در زندگي مي خواستم ، کمي هوا بود ! ))

    - (( دقيقا همين است . اخلاص واقعي تنها وقتي ظاهر مي شود که تمنائي داشته باشيم و اگر به آن نرسيم ، بميريم . ))

    سلام علي سرزمين دور آقا ..

    حال شما ؟

    آقا خيلي قشنگه ...خيلييييييييي عالي ...

    چي رو ميگم:؟

    اين آهنگ ......من كيم ؟ چيم ؟

    علي آقا ميتونم سيوش كنم ؟ اجازه هست ؟

    ...

    راستي من وبلاگم به روز ...

    يك سوال جبران خليل جبران از شما :

    آيا براستي اين خداوند است كه انسان را آفريده است يا عكس آن ؟

    التماس دعا

    يا علي

    سلام .

    هركه درو نيست ازين عشق رنگ / نزد خدا نيست بجز چوب و سنگ /

    عشق برآورد زهر سنگ آب / عشق تراشيد زآيينه زنگ /

    .....

    و باز تا فردا

     <      1   2   3   4   5    >>    >