• وبلاگ : آدمكها
  • يادداشت : ترس _ آبرو _ گناه
  • نظرات : 1 خصوصي ، 26 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    سلام.
    من فکر مي‌کنم مشکل ما از دين نداري نيست، بلکه از اينه که چهره‌ي واقعي دين به مردم شناسانده نشده، و ما دين را قالبي ياد گرفتيم، در قالبي که ديگران ريختند.
    البته اگر چهره‌ي واقعي دين معرفي بشه، خيلي‌ها بايد دمشون رو بذارن رو کولشون و از اين مملکت فرار کنند.
    من هر روز
    و هر شب در تلاشم تا خاطرم بماند ،
    تا نگاهت را بى رنگ نبينم .
    تا قلبت صداى محبتم را بى طنين نشنود ...
    و شايد ...
    شايد تو هر شب دعا مى کنى که فراموش کنى ...
    ميشود فراموش كنى ...؟!
    نميدانم ؛ شايد همين است كه خاطراتمان ، بلاتکليف اند ...!

    اگر تنهاترين تنها شوم بازهم خدا هست

    به او ميدوار باش كه به عشق چشم دوخته

    سلام با عکسهاي کيميا کوچولو، اپ هستم . يه سري بزن . [گل]

    سلام

    خيلي زيبا بود...

    موفق باشيد در پناه حق.

    راستي من هم آپ كردماااااا...

    منتظرم

    سلام

    استفاده كردم

    سلام .
    ممنون از دعوتت .
    ببخش دير اومدم .
    منم آپ کردم .
    منتظر حضور سبزت هستم . [گل]

    درود بر تــــــــــــو...

    اين ترس از گناه همون نداي وجدان آدمي است كه به او نهيب مي زند

    دلشاد باشي و پاينده.....نازنين..................................بدرود

    سلام اينطور که معلومه شما عين من تنها نيستيد ما رو هم از تنهايي در بيار به وبلاگم سر بزن خوشحال ميشم

    سلام مهربون...

    ياداشت هاي بسيار تفكر انگيزي داري.

    به نظر اين حقير حلال اين مشكلات فقط فقط صداقت است وبس.

    دوست خوبم ممنون از نوشته هات و نيز از حضور سبزت تو گذرگاه حرف هاي خيس...

    سبز باشي و پايدار

    در امتداد نگاه تو آسمان جاري است

    زلال خاطره در چشم جويباراني

    ز جاي پاي تو نور و شکوفه مي رويد

    مگر الهه ناز شکوفه زاراني




    با سلام خدمت شما دوست عزيز
    وبلاگ زيباتون رو ديدم جالب بود موفق باشيد.
    دوست عزيز به روز شدم خوشحال ميشم يه سري به وبلاگ خودتون بزنيد ما رو هم از نظراتتون بي نصيب نکنيد.
    با تشکر و سپاس فراوان
    ارميا
    سلام (يا ستار العيوب) من بعضي وقت ها فکر مي کنم اگر گناهانم را روي پيشانيم مي نوشتند و همه از آنها آگاه مي شدند چي مي شد مردم نسبت به من چگونه فکر مي کردند؟ به راستي وقتي انسان به وجود خود مراجعه مي کند و به خود شناسي مي رسد آنگاه هست که به انسان بودن به بنده بودن به ايمان خود شک مي کند اما (عجب صبري دارد خدا) اگر ستار العيوب نبود چه مي شد؟ باري با يک مطلب جديد منتظر حضورت هستم ياعلي

    سلام نازنين عزيز

    كانت واقعا زيبا گفته :آسماني پرستاره و وجداني آسوده

    فكر ميكنم آدم مومنه كه هميشه ترس و هراس يه دلش

    ميافته و براي انجام هر كاري محطاطه

    و البته خدا به دل انسان مومن اطمينان هم داده

    ولي همين ترس و دلهره باعث ميشه جلوي خطاهاي بعدي

    گرفته بشه

       1   2      >