مي خواهم تو را صدا بزنم ولي زبان ندارم مي خواهم به سويت بيام ولي توان ندارم مي خواهم تو را ببينم ولي چشم ندارم من در قلبم تو را دارم پس با قلبم تو را صدا مي زنم و با قلبم به سوي تو مي ايم وبا قلبم تو به تو نگاه مي كنم هنوز در جاده انتظار نشسته وچشمانم را به آسمان بيکران دوخته ام. هنوز گريه هايم را زير باران پنهان مي کنم باز در انتظارم که بيايي بيا تا پيش از اين نگاهم غريب نماند
براي تو مهربون .....
درون قلب من نقش تو پيداست لبانت مثل گل خوشرنگ و زيباستمخور غصه اگر از هم جداييم که بي مهري هميشه کار دنياست
بگير از من تو اين دل يادبودي،که تنها لايق اين دل تو بودي،هزاران خواستند اين دل بگيرند،ندادم چون عزيز دل تو بودي
سلام بر نازنين عزيز و دوست داشتني
بله عشق يا دوست داشتن به دارا بودن يا تملك بود آنفرد نيست وقتي تونستي دوست داشته باشي اما رها شده انوقت كه دوست داشتن معني پيدا مي كنه
اسماني باشي
سلام
جالب بود
كودكي گمشده ما در گذران روزها....
به روزم با
مادر من فقط يک چشم داشت من از او متنفر بودم....اون هميشه مايه خجالت من بود.....
خوشحال ميشم به عنوان زنگ تفريح بياين و بخونينش
ممنون از لطفت عزيزم
خيلي زيبا بود
مثل هميشه
ممنون
واقعيته.
آپم
سلام نازنين گل.
آري زندگي زيباست ...اگر زيبا زندگي كنيم .
و زيبايي يعني هر چه كه آسماني است و پاك...
***
و تو هم زيبا نوشته بودي...
شاد و پايدار باشي.
سلام آري بايد بود وزندگي كرد
به قول شاملو:
بودن به از نبودن است خاصه دربهار .....
بااحترام
سلام عزيزم
ممنون كه خبرم كردي
زيبا نوشتيو خوندني
واقعاً زندگي از نگاه بچه ها زيبا و دلنشينه
كاش مي شد برگرديم به اون دوران بچگي و اون نگاههاي شيرين و قشنگ........
ياد باد آن روزگاران ياد باد
تابعد
